نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه


به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه

خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ


خوشم جوانی و این بوستان و این برکه

من و نبیذ و به خانه درون سماع و رباب


حسود بر در و بسیار گوی در سکه

مرا تو گویی می خوردنست اصل فساد


به جان تو که همی آیدم ز تو ضحکه

اگر فساد کند هر که او نبیذ خورد


بسا فساد که در یثربست و در مکه

ور این فساد ز من دست باز دار و برو


که نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه

چرا نبیذ حرامست و هست سرکه حلال


نه هم نبیذ بود ابتدا از آن سرکه؟

نبیذ تلخ چه انگوری و چه میویزی


سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه

کجا نبیذست آنجا بود جوانمردی


کجا نبیذست آنجایگه بود برکه